صفحات

درباره من

عکس من
Ottawa, Canada
رادیو ایرآوا بعنوان اولین رادیوی فارسی زبان اتاوا و حومه از سال 1995 فعالیت خود را آغاز کرد. بخش انگلیسی در زمستان 2005 راه اندازی شد. مجری و تهیه کننده: نرگس غفاری پخش زنده: یکشنبه ها ساعت 15:00 بوقت اتاوا، 23:30 بوقت تهران www.radioirava.com

سه‌شنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۷

سالروز درگذشت ستارخان


25آبان سالروز درگذشت سردار ملى انقلاب مشروطه ايران، ستارخان است. سردارى كه يك انقلاب را با همت و مجاهدت خود و ياران اندكش، از تسليم شدن در برابر ارتجاع و يورش وحشيانهٌ قواى سفاك استبداد محمدعلى شاه قاجار و استعمار خارجى، حفاظت كرد. سردارى كه پرچم ايستادگى و مبارزه تا پيروزى را در نبردى به غايت نابرابر بر افراشت و ايران را دوباره به انقلاب فراخواند.
نقش ستايش انگيز ستارخان در انقلاب مشروطيت ايران، از فرداى بمباران مجلس توسط نيروهاى استبداد، آغاز شد. انقلاب مشروطيت ايران دو دورهٴ مشخص دارد. يكى مشروطه تهران، كه از 14مرداد1285 شمسى آغاز شد و در دوم تيرماه 1287، با بمباران مجلس به ‌فرمان محمدعلي‌شاه قاجار، پايان يافت. دوم مشروطهٌ تبريز كه از فرداى بمباران مجلس با پايدارى و رشادت ستارخان و يارانش آغاز شد و تا فتح تهران به‌دست مشروطه‌خواهان در 25تيرماه 1288 ادامه يافت. براى درك نقش قهرمانانه و تعيين كنندهٴ ستارخان در انقلاب مشروطيت، بطور خلاصه بر وقايع آن نگاهى مياندازيم.در دوم تير ماه1287شمسى، قواى قزاق به‌دستور شاه قاجار مجلس شوراى ملى را ـ ‌كه مهمترين دستاورد جنبش مشروطه بود در تهران با بمباران مجلس و يكّه‌تازيهاى وحشيانه ايادى محمدعلى شاه و روسيه تزارى درهم شكست و «استبداد‌صغير» آغاز شد. شاه قاجار بر آن شد تا شور آزاديخواهى را در مردم به پاخاستهٌ تبريز نيز از‌ميان بردارد. چرا كه آنگونه كه نوشته‌اند: «مشروطه در سراسر ايران برچيده شد و در همه جا ايرانيان بارديگر گردن به يوغ خودكامگى گزارده و اين تنها تبريز مي‌بود كه ايستادگى مي‌كرد» شاه از همان روز بمباران مجلس به سرسپردگانش در آذربايجان دستور داد كار مقاومت تبريز را يكسره كنند. در همان روز دوم تيرماه شجاع نظام مرندئ از سردستگان قواى محلى دولت، و تقنگچي‌هاى محله‌دَوَه چى ـ‌كه طرفدار شاه و شيخ فضل الله نورى و دشمن مشروطه بودند ـ به‌«انجمن ملى تبريز» و محلات مشروطه‌خواه‌نشين، مانند محله اميرخيز، يورش بردند. اما «مجاهدان ترسى به خود راه نداده، دست از ايستادگى برنداشتند». روز سوم نبرد كه مشروطه‌خواهان هم‌چنان ايستادگى مي‌كردند، شجاع نظام و ميرهاشم دوچى، آخوند مزدور دربار و مريد شيخ فضل‌الله نورى، پى بردند كه «كار تبريز جز از كار تهران است». وقتى اين دو مزدور و تفنگچي‌هايشان كارى از پيش نبردند، محمدعلى شاه از رحيم‌خان معروف به سردار نصرت، از فئودالهاى وابسته به دولت كه در سركوبگرى پرآوازه بود و قشون بسيارى در اختيار داشت، خواست به يارى مهاجمان بشتابد. رحيم خان پسرش بيوك‌خان را با 700 سوار قره‌داغى و سربازدولتى براى جنگ با مجاهدان به تبريز فرستاد. اما تبريز به همت مجاهدانش ايستاده بود و آنها نيز نتوانستند كارى از پيش ببرند. شاه مستبد قاجار براى ريشه‌كن كردن نهال آزاديخواهى در تبريز، عين الدوله، دشمن سرسخت مشروطه، را والى آذربايجان كرد و از او خواست تا به هر شيوهٌ ممكن جنبش تبريز را ازپاى درآورد. عين‌الدوله به مقتدرالدوله، جانشينش در تبريز، دستور داد كه با بسيج نيروهاى كمكى براى مهاجمان، هرطور كه هست، كار خيزش تبريز را يكسره كند. روز 16تيرماه مقتدرالدوله از رحيم‌خان خواست كه خود با قواى قره‌داغى تحت فرمانش ـ‌ كه كارى جز چپاولگرى نداشتند ‌ـ به تبريز بتازد. روز 22تير رحيم‌خان با تمام قوا به تبريز يورش برد. در همين روز، سهام الدوله با فوج ملاير به يارى نيروهاى مهاجم آمد و جنگ خوف‌انگيزى در تبريز درگرفت و محلات مشروطه‌خواه از هر سو مورد هجوم و تاخت و تاز قواى استبداد قرارگرفتند. اين تهاجم‌ها آن‌‌چنان سخت و شديد بود كه بسيارى از محلات حامى ستارخان، ازجمله محلهٌ «خيابان» ـ‌كه باقرخان در آن مي‌جنگيد ‌ـ سلاح بر زمين نهادند. در اين روزآنگونه كه در تاريخ مشروطه آمده، «انبوه مجاهدان نوميد شدند». مردم تبريز از بيم غارت خانه‌هايشان بيرق سفيد، به نشانهٌ تسليم بر سر‌درِخانه‌ها افراشتند. تنها ستارخان قهرمان و ياران اندكش در محله اميرخيزهم‌چنان مي‌جنگيدند و هراسى به دل راه نمي‌دادند. كسروى مينويسد: «مشروطه از تمام ايران رخت بربسته و از تمام تبريز فقط در كوى اميرخيز و به دست ستّار زنده بود». در اين روز به قول كسروي«مجاهدان به گِرد سَرِ او كم مي‌بودند و بي‌گمان شماره‌شان به بيست تن نمي‌رسيد».
روز26تيرماه ستارخان براى برانگيختن دوبارهٌ شور آزاديخواهى درمجاهدانِ سلاح بر زمين نهاده، به ابتكار شورانگيزى دست زد. او سوار بر اسب با همان گروه اندك به محلات مشروطه‌‌خواه‌نشين ـ‌كه بيرق سفيد بر سردر خانه‌هايشان افراشته بودند‌ـ تاخت وبيرقها رابا شمشير به زمين ريخت. در اثر اين ابتكار «مردم دوباره به تكان آمدندوگَرد نوميدى را از خود فشانده، براى كوشش آماده گرديدند».باقرخان نيز دوباره به يارى مجاهدان شتافت. ستارخان در همين روز با مجاهدان همراهش به«باغشمال»اردوگاه رحيم‌خان، تاخت و پس از يك نبرد شورانگيز آنها را به عقب‌نشينى واداشت.
وقتى آوازهٌ قهرماني‌هاى ستارخان ازهمان روزهاى اول قيام مشروطه، درهمه جا پيچيد،محمدعليشاه براى سر ستارخان جايزه تعيين كرد و مشروطه‌خواهان به ستارخان لقب سردار ملى دادند و مطبوعات اروپا نيز او را « گاريبالدى ايران» ناميدند ، مردم نيز دربارهٌ ستارخان اشعار و ترانه‌هاى بسيارى ساختند.
روز سوم مرداد پس از پيغام تند محمدعلى شاه براى يكسره كردن فورى كار جنبش تبريز، يورشى از همه‌سو به محلهٌ اميرخيز آغاز شد و ستارخان و ياران پاكبازش، دليرانه، به مقابله برخاستند. در اين روز بيش از 70 تن از نيروهاى دولتى از پاى درآمدند. روز 17مرداد رحيم‌خان، شجاع نظام و ديگرفرماندهان نيروهاى دولتى باحدود 7هزار جنگجو به‌همراه قواى شاهسَوَن و مراغه ـ ‌كه به تازگى براى يارى نيروهاى مهاجم به تبريز فراخواند شده بودند ‌ـ تهاجم به محله اميرخيزرا آغاز كردند. طى 10ساعت نبرد بي‌وقفه 20تن از مجاهدان سر به راه آزادى نهادند و 70 تن از نيروهاى استبداد كشته شدند و جنگ با پيروزى مجاهدان به پايان رسيد.
روز 18مرداد محله اميرخيز بارديگر از همه سو به محاصرهٌ قواى مهاجم درآمد و گلوله مانند تگرگ بر آن باريدن گرفت. ستارخانِ قهرمان، قلب تپنده و بازوى مقاوم جنبش و ياران دلاور و پاكبازش با از ميان بردن 242تن از مهاجمان بيدادگر، آنها را به عقب‌نشينى واداشتند. اين ايستادگى دو روزه باعث شد كه بسيارى از آزاديخواهانى كه سلاح بر زمين نهاده بودند، دوباره به ميدان شتافتند.
روز 26مرداد عين‌الدوله، فرمانرواى كل آذربايجان و سپهدار تنكابنى، رئيس كل نظام آذربايجان، با قشون دولتى به تبريز رسيدند. از روز 6شهريور جنگ دوباره با شدت تمام آغاز شد. عين‌الدوله بر اين پندار خام بود كه در همان نخستين يورش جنبش را به زانو خواهد نشاند و فرياد آزاديخواهى ستارخان و ياران دليرش را در گلو خفه خواهد كرد. در اين روز، سپاه ماكو ـ ‌كه متجاوز از 3هزار تن بودند و در سفاكى و وحشيگرى مرزى نمي‌شناختندـ براى پشتيبانى از نيروهاى دولتى به اميرخيز يورش بردند: در تاريخ مشروطه آمده است كه: كسانى كه آن روز در تبريز بودند به ياد توانند آورد آن ويرانيها كه [سپاه ماكو] در سر راه خود از خوى تا تبريز كردند؛ به ياد توانند آورد آن آتش را كه در ساوالان افروختند؛ به ياد توانندآورد آن ترس و تكانى را كه به شهر انداختند؛ پس از آن به‌ياد توانند آورد آن سيلى خشم را كه از دست مجاهدان خورده و باز گشتند.
پس از شكست 18شهريور «دولتيان اندازهٌ نيرومندى مشروطه‌خواهان را دانسته و دل افسرده شده بودند». روز 30 شهريور عين‌الدوله براى ستارخان پيغام تهديدآميزى فرستاد كه اگر تا48ساعت ديگر شهر تسليم نشود «لشكرهاى دولتى به شهر درآمده و آن‌چه مي‌بايد دربارهٌ گردنكشان خواهند كرد». ظهر روز پنجشنبه دوم مهر مهلت اولتيماتوم 48ساعتهٌ عين‌الدوله پايان يافت. ستارخان براى يادآورى تمام شدن مهلت چند تير توپ به سنگرهاى دولتى شليك كرد، اما از آن سو پاسخى نيامد. روز سوم مهر توپ‌باران شهر آغاز شد. سختترين مرحلهٴ مقاومت در تبريز فرا رسيد. قشون دولتى تا غروب آفتاب 540گلوله توپ بر سر مردم شهر فروريختند و در همان حال از همه‌سو به شهر يورش بردند. آنها در آغاز تهاجم اندكى پيشروى كردند اما بازهم مقاومت سرسختانهٌ ستارخان و ياران بيباكش نه تنها جلو پيشروى قشون دولتى را سدكرد بلكه آن‌چنان شكستى بر آنها وارد آورد كه به‌ناچار با به‌جاي‌گذاشتن 300كشته روى به گريز نهادند.
باشكست فاحش و پرخفت قواى انبوه مهاجم و پيروزى شگفت ستارخان و مجاهدان تبريزدراينرزم نابرابر، دورهٌ جديدى در تاريخ جنگهاى تبريز گشوده شد: از سويى بهقولكسروي:«مردمتبريز از ترس درآمده، اين دانستند كه يك شهرى چون درفش مردانگى برافراشته، دستيافتن به آن جا كار دشوارى مي‌باشد». از سوى ديگر، «هواداران دولتنوميدشدند و نام عين‌الدوله خوار گرديد».
شب جمعه 17مهر مجاهدان به قلب سپاه عين‌الدوله شبيخون زدند و تا نزديكى چادر او پيشروى كردند و پس از سه ساعت نبرد جانانه، بدون آسيب، به تبريز بازگشتند. اين پيروزى در نيروهاى دولتى سخت تاٌثير كرد و «به يكباره دلهاى ايشان را پر از ترس و نوميدى گردانيد»، به‌طورى كه از آن پس «هر شبى يك دسته از آنان گريخته، خود را بيرون انداختند. »
اين شكستهاى پي‌در‌پى و روحيه‌باختگى و فرار افراد قشون دولتى باعث شد كه پس از شبيخون 17مهر «عين‌الدوله در كارخود فروماند.
ازآن پس نوبت تهاجم ستارخان و مجاهدان رسيد. روز 20مهر ستارخان و يارانش براى پاك‌كردنتبريز از مزدوران شاه به محله دَوَچى ـ‌كه مركز دشمنان مشروطه بود وآخوندهاىپيرو شيخ فضل‌الله نورى (نياي عقيدتي خميني) مانند ميرهاشم دوچى و ميرزا حسن مجتهد،و سرانقواىدولتى مانند رحيم‌خان و شجاع‌نظام در آن نشيمن داشتند ‌ـ حمله بردند و پسازنبردىچند‌ساعته آنها را از آن محله بيرون ريختند و بر سراسر تبريز حاكم شدند. تبريزقهرمان، يكپارچه به دست آزاديخواهان افتاد.
از آن پس، جنبشِ تبريز، ديگر شهرهاى آذربايجان را به شور خروش آورد، به‌طورى كه 6ماه پس از آغاز روياروييها، سلماس و مرند و خوى نيز به‌تصرف نيروهاى آزاديخواه درآمد و طى اين 6ماه صفِ رزم مجاهدان از 20مجاهد پاكباز نخستين به 40هزار تن رسيد. سراسر آذربايجان و در پى آن گيلان، يكپارچه شور آزاديخواهى شد و سرانجام بنياد «استبداد صغير» محمدعلي‌شاه را برافكند و در 25تيرماه1288 شمسى، تهران به‌تصرف مشروطه‌خواهان درآمد و بساط بيداد برچيده شد.
به‌مناسبت 25 آبان سالروزدرگذشت ستارخان اين سردار بزرگ ملى، ياد همه پيشگامان و مجاهدان آزادي‌ستان صدر مشروطه را گرامى مي‌داريم و به سرداران پاكبازى مانند ستارخان و باقرخان و رادمردان روشن‌بين و شجاعى مانند ميرزا جهانگيرخان شيرازى (صوراسرافيل) و ملك‌المتكلمين درود مي‌فرستيم.